تاريخ : برچسب:, | | نویسنده : Reza & Ayla
تاريخ : برچسب:, | | نویسنده : Reza & Ayla

خُــــــــــــــدایا!

بَحث نکنـــــ

مَنــــــ از تو تنهاترمـــــــ...
.



تاريخ : برچسب:, | | نویسنده : Reza & Ayla


کــمی عـوض شدم .
دیــریست از خــداحـافظی ها غـمگین نــمیشوم .
به کـسی تــکــیه نـمیـکنم .
از کـسی انــتظار مـحبت نــدارم .
خودم بــوسه میـزنم بر دسـتانم .
ســر به زانـو هایم مـیگذارم و سـنگ صـبور خـودم
مـیشوم .
نـگران خـودم مـیشوم .
بـرای خــودم هـدیه مـیخرم .
با خـودم سـاعت ... هـا حـرف مـیزنم در دنـیای خـودم .
کـسی حـق ورود نـدارد جـز خــودم ...



تاريخ : برچسب:, | | نویسنده : Reza & Ayla

زیر آوار این لحظه های غریب

سوسوی هیچ ستاره ای برای من نیست


دلم گرفته


یک دلتنگی همیشگی مدام همراه من است


کاش تو را ندیده بودم



تاريخ : برچسب:, | | نویسنده : Reza & Ayla


کاش من هم کسی را داشتم ........
که با بستن چشمانم .......
حس قشنگ نگاهش را احساس میکردم .......
بوی نفسهایش را میشنیدم ........
کاش من هم کسی را داشتم .......
که حتی وقت نبودنم ....
عاشقم باشد ........
کاش .....



تاريخ : برچسب:, | | نویسنده : Reza & Ayla



من را ببین!

نگاهم را بخوان...

می دانم!

به دلم افتاده...

من را ، از هر طرف

که بخوانی ام!

نامم بن بستیس، بر دیواری بلند

من ، سالهاست

دل بسته ام به طنابی،

که هروز لباس عشق، نم چشمانش

خیس میکند!

و بر حیات خانه ی ، حیاط زندگی اش پهن

می کند!

به فال نیک گیرم...

برایـم،

به دروغ

پایت را میکشی

وسط ، تمام بازی های کودکانه...

معـرکه میگیری

و چه کودکـانه، هربار

بیشتــر بـاور میکنـم ،

لباسهای خیست را،

من ته کوچه!

در انتظارت نشسته ام!



تاريخ : برچسب:, | | نویسنده : Reza & Ayla


کاش می شد روی خط سرنوشت

روزهای با تو بودن را نوشت..

سرنوشت , ننوشت

گر نوشت , بد نوشت

اما باور کن نمی توان سرنوشت خویش را از سر نوشت !

باز هنگام سحر قلمی از تکه زغالی مانده از آتش شبی سرد

میلغزد بر روی تن سرد و بی روح ورق.

و باز هم ردی از سوز دل بر روی خط های یخ زده کاغذ مینویسد.

وباز قصه پر غصه تکرار  ....

روزی درختی بودم تنومند و زیبا ، قدی کشیده

و شاخ و برگ تماشایی داشتم .

عاشق شدم . . . !!!!

عاشق صدای خوش هیزم شکن . . . !!!

و تن خود را بی آلایش تقدیم بوسه های درد آور

تبر او کردم و چه راحت شکستم ، بی صدا خورد شدم ،

چه دیر فهمیدم بی رحم است دل سنگ هیزم شکن

و سخت تر تبر او که سوزاند تنم را ، حالا دیگر زنده نبودم

درخت نبودم ، در چشمان سرد او فقط هیزم بودم و بس

سرنوشتم چه بود ؟

حالا که نه درخت بودم و نه سایه ای داشتم و نه ریشه ای

نه برگی و نه مهمان ناخوانده ای که بر روی دستانم بنشیند

و برای دل کوچکش آواز بخواند و بر خود بلرزد و با آهی سرد

دوباره پر باز کند و به اوج برود

و چه ناجوانمردانه تکه های خرد شده ام در شومینه

رو به چشمانش آتش گرفت و او فقط لذت برد

من در آتش میسوختم و او . . .

و حالا زغالی بیش نیستم و خطی شدم بر

خطوط یخ زده ورق تا شاید ماندگار باشم و همه بدانند

روزی درختی بودم تنومند که عشق مرا به زغالی

تبدیل کرد سیاه و دل سوخته . . .



تاريخ : برچسب:, | | نویسنده : Reza & Ayla

این روزها دلم اصرار دارد فریاد بزند . . .

اما . . .

من جلوی دهانش را میگیرم

وقتی میدانم کسی تمایلی به شنیدن صدایش ندارد!!!!

این روزها من . . .

خدای سکوت شده ام

خفقان گرفته ام تا آرامش اهالی دنیا خط خطی نشود . . .!!!

آرزوی خیلی ها بودم اما اسیر قدر نشناسی یک نفر شدم . . .!!!!!!!!!!!!



تاريخ : برچسب:, | | نویسنده : Reza & Ayla

وقتی می گویم : دیگر به سراغم نیا !

فکر نکن که فراموشت کرده ام ….

یا دیگر دوستت ندارم !

نه ….

من فقط فهمیدم :

وقتی دلت با من نیست ؛

بودنت مشکلی را حل نمی کند ،

تنها دلتنگترم میکند … !

 

تو مقصری، اگر من دیگر " منِ سابق " نیستم

پـس من را به "مـن" نبودن محکوم نکن !

من همـانم .. همان پسر مهربون و صبور . پر از محبت ..

یـادت نمی آید؟

من همانـم

حتی اگر این روزها بویِ بی تفاوتی بدهم ...



تاريخ : برچسب:, | | نویسنده : Reza & Ayla

 

من دل به غم تو بسته دارم ای دوست

درد تو به جان خسته دارم ای دوست

گفتی که به دل شکستگان نزدیکم

من نیز دلی شکسته دارم ای دوست

 

 

راه تو به هر قدم که پویند خوش است

وصل تو به هر سبب که جویند خوش است

روی تو به هر دیده که بینند نکوست

نام تو به هر زبان که گویند خوش است

 

 

مجنون و پریشان تو ام دستم گیر

چون دانی کز آن تو ام دستم گیر

هر بی سر و پایی دستگیری دارد

من بی سرو سامان تو ام دستم گیر

 

 

ای دوست قبولم کن و جانم بستان

مستم کن و از هر دوجهانم بستان

با هر چه دلم قرار گیرد بی تو

آتش به من اندر زن و آنم بستان

 

 

وا فریادا ز عشق وا فریادا

کارم به یکی طرفه نگار افتادا

گر داد من شکسته دادا، دادا

ورنه من و عشق هر چه بادا بادا

 

 

عشق از ازل است و تا ابد خواهد بود

جوینده عشق بی عدد خواهد بود

فردا که قیامت آشکارا گردد

هر دل که نه عاشق است رد خواهد بود

 

ای روی تو مهر عالم آرای همه

وصل تو شب و روز تمنای همه

گر بادگران به زمنی وای به من

گر با همه کس همچو منی وای همه



تاريخ : برچسب:, | | نویسنده : Reza & Ayla

 

 - آرمیتی فرهادیان,ج ا س م ی ن ,باران راد,شانی ی,سارمن ادیب,منا آرامش,مـ ـ ـ ـ ـارشـ ـ ـ ـ ـال ج,

آشناهای غریب همیشه زیادند

آشناهایی که میایند و میروند

آشناهایی که برای ما آشنایند

ولی ما برای آنها...

نمیدانم واقعا چرا و چگونه میشود

که همه روزی

آشنای غریب میشوند

یکی هست ولی نیست

یکی نیست ولی هست

یکی میگوید هستم ولی نیست

یکی میگوید نیستم ولی هست

و در پایان همه بودنها و نبودنها

تازه متوجه میشوی

که:
یکی بود هیشکی نبود

این است دردی که درمانش را نمیدانند

و ما هم نمیدانیم

که آن یکی که هست کیست

و آن هیچکس کجاست

کاش میشد یافت

کاش میشد شکستنی نبود

کاش میشد زیر بار این همه بودن و نبودن

خرد نشد.....



تاريخ : برچسب:, | | نویسنده : Reza & Ayla

 

به خاطر تو خورشید را قاب می کنم و بر دیوار دلم می زنم

به خاطر تو اقیانوس ها را در فنجانی نقره گون جای می دهم

به خاطر تو کلماتم را به باغهای بهشت پیوند می زنم

به خاطر تو دستهایم را آیینه می کنم و بر طاقچه یادت می گذارم

به خاطر تو می توان از جاده های برگ پوش و آسمانهای دور دست چشم پوشید

به خاطر تو می توان شعله تلخ جهنم را

چون نهری گوارا نوشید

به خاطر تو می توان به ستاره ها محل نگذاشت

به خاطر روی زیبای تو بود

که نگاهم به روی هیچ کس خیره نماند

به خاطر دستان پر مهر و گرم تو بود

که دست هیچ کس را در هم نفشردم

به خاطر حرفهای عاشقانه تو بود

که حرفهای هیچ کس را باور نداشتم

به خاطر دل پاک تو بود

که پاکی باران را درک نکردم

به خاطر عشق بی ریای تو بود

که عشق هیچ کس را بی ریا ندانستم

به خاطر صدای دلنشین تو بود

که حتی صدای هزار نی روی دلم ننشست

عزیزم...

عشق را در تو  ، تو را در دل ، دل را در موقع تپیدن 

وتپیدن را به خاطر تو دوست دارم

من غم را در سکوت ، سکوت را در شب ، شب را در بستر

وبستر را برای اندیشیدن به خاطر تو دوست دارم

من بهار را به خاطر شکوفه هایش

زندگی را به خاطر زیبایی اش و زیباییش را

 به خاطر تو دوست دارم

 

love_postcard_22.jpg

 



تاريخ : برچسب:, | | نویسنده : Reza & Ayla

 

"شب مهتابی"

در یک شب مهتابی با چشمانی پر از شبنم بر روی غبار جاده ها نوشتم"دوستت دارم"

"تو خواب بودی"

در خواب شیرین و حتی من آرزو کردم : ای کاش ...

چشمان زیبای تو را میدیدم و تو دیدگان بی قرار مشتاق مرا...

 

 



تاريخ : برچسب:, | | نویسنده : Reza & Ayla

"پنجره خیال "

تا خانه چشمانت راهی نیست ، وقتی که نگاهت را از من دریغ میکنی ... چه بگویم

وقتی که نه تنها چشم هایت را ، بلکه دریچه قلبت را برویم بسته ای ...

اما...

بدان همیشه پشت پنجره "خیالم" برای چشمهایت چون چلچراغی میدرخشد...

بگذار در وجود تو گم شوم و تودر جستجوی من آهسته مرا بخوانی...

و مرا در قلبت پیدا کنی!!!

 













تاريخ : برچسب:, | | نویسنده : Reza & Ayla

گنجشک حوض نقاشی داره بازم پرمیزنه

با بالهای خاکستریش این در و اون در میزنه

قصه حوض نقاشی، گنجشکک اشی مشی

مثل دل تنگ منه که داره پرپر میزنه

گنجشکک قصه ما کوچیکه اما می دونی؟

از اون دورا وقتی میاد مثل کبوتر میزنه

دلش می خواد ماهی باشه تو حوض ما شنا کنه

برا همین ماهی یه بار به ماهیا سر میزنه

گنجشکک اشی مشی، هی لب بوم ما نشین

اینجا بارون وقتی میاد سنگین و جرجر میزنه

اینجا هوا آفتابی نیست، اینجا زمین پر از غمه

اینجا صدای رعد و برقا هم بلندتر میزنه



تاريخ : برچسب:, | | نویسنده : Reza & Ayla


روزگاری پاک بودم مثل تو

محو در افلاک بودم مثل تو

مثل شیداییت پرپر میزدم

سینه ای پر چاک بودم مثل تو

آسمان بودی زمین پیش تو هیچ

خاک، خاک خاک بودم مثل تو

چشم تو الماس، مروارید، در

چشمه ای نمناک بودم مثل تو

دست در دستت، دعا گو، ملتمس

شاخه ای از تاک بودم مثل تو

پر ز شور و شوق بودی مثل من

من کمی غمناک بودم مثل تو


 



تاريخ : برچسب:, | | نویسنده : Reza & Ayla

 

به نظر شما مفهوم این فرمول چیست؟

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.


شاید فرمول عشق همین باشد!

 



تاريخ : برچسب:, | | نویسنده : Reza & Ayla

خاطرات سوخته

چقدر دلتنگم


چقدر پرپر میزنم برای ان روز ها


ان روز های که خاطره باقی مانده اند


خاطراتی که برای بعضی ها فراموش شده


خاطراتی که در دلم هر شب میسوزند


از سوز اشکانم چشمانم را پر میکنند


چه حالو هوای دارند خاطرات


من دلتنگم بسیار


صدا میزنم خاطرات را


کسانی که بودن اما دم از خاطرات نمی زنند


صدای من کافی نیست


هم صدا نیز میخواهد


خاطرات برنمیگردند


خاطراتی که سوخته اند


برایم مانده است از ان روز ها فقط


خاطرات سوخته



تاريخ : برچسب:, | | نویسنده : Reza & Ayla

من در گزشته ای زندگی میکنم ...

    که هنوز نگذشته ...............



تاريخ : برچسب:, | | نویسنده : Reza & Ayla

                               بالای قبر خود نشسته ام

               و زار میزنم..............

                                 چرا هرروز مرا میکشید؟؟!!!!

                ولی خاکم نمیکنید.....................



تاريخ : برچسب:, | | نویسنده : Reza & Ayla

تو رو به رهایی و من رو به این غم

میری تا توی سرنوشتت نباشم

اگه روزی برگشتی و من نبودم بدون خواستم اما نشد بی تو باشم
 

 

 



تاريخ : برچسب:, | | نویسنده : Reza & Ayla

دارم گریه میکنم
چرا من . من باید دلم بشکنه
چرا من باید مسخره شم
دارم میسوزم واسه کسای که دوسشون دارم زخم زبون میزنن
واسه اونای که دوسم ندارن
واسه اونای که دوسشون داشتم رفتن
واسه اونای که به فکر خودشونن
بابا من رضام
رضای که دوس داره مهربون باشیم
رضای که میگین دورو هستش
رضای که دردا ازارش میدن
منی که زیر تحقیر ها خستم
از مورد هدف قرار گرفتن
از این که بی اهمیتم واسه اونای که دوسشون دارم
خستم خدا
از ای زندان زندگی خستم
از تحقیر دوست
از به پایان رسیدن داستان های خوب خستم
من خستم از درک دیگران
چرا من سنگ دل نیستم
چرا؟؟

چرا دل شکستمو خرد میکنن ادما

چرا من بی احساس نیستم چرا؟؟

 



تاريخ : برچسب:, | | نویسنده : Reza & Ayla

درد دل

درد ها بر دل همچو غبار


بی ان که کسی بر ان دستی کشد


دربر گیرنده درد ها


شده کاغذ های کنار پنجره


من با درد دل مانده ام


درد ها همچو برگ های پاییزی


انباشته رو هم


هر کس از روی انها چه ساده می گذرد


چو این که صدای خرد شدنش را دوس دارد


درد هادر دل


همچو خوره به جانم


عذابم میدهد


زجری نا پیوسته


که اکنون به من پیوسته


این گونه باشد


با من خواهد ماند


همچو یک دوست


اگر دوستی نباشد ان را دوا کند


او دوستیست برایم


در لحضه های اجیم از درد دل


 



تاريخ : برچسب:, | | نویسنده : Reza & Ayla

فصل دلگیر

ابر ها به اسمان نقش سیاهی میزنند

دلگیرم از یک فصل دلگیر

دلگیرم از این که همه چی تمومه

بین من و تو

اشک هایم را به خودم هدیه می دهم

دلگیری ها اشک های که بیهوده بودن

دلگیر از گله های که می کنی

چه منو کوچیک میدونی  تو دنیای که داری

این فصل چه دلگیر بود برایم

نفسهایم سنگینن شاید از این فصل من وداع بگویم

من میروم این فصل به سر میرسد

تو خوشحالی که من نیستم

یه فصل دلگیر مرا احاطه کرده

نمی بینی ابر ها با اسمانم چه کردن

یادم مییاید گفته بودی

دلت مثل اسمونه

حالا اون اسمون بی طلوعی بی غروبی
چه دلگیر

شاید من به پایان برسم بی نتیجه یا فصل دلگیر

 

 



تاريخ : برچسب:دانلود, | | نویسنده : Reza & Ayla

دانلود اهنگ مرتضی پاشایی (dost dashtani)

 

www.tak3da-dl.in/download/1391/02/Morteza%20Pashaei%20-%20Doroghe%20Doost%20Dashtani%20%5B320%5D.mp3

 

دانلود اهنگ شادمهر عقیلی (اینده)

www.tak3da-dl.in/download/1391/02/Shadmehr%20-%20Ayandeh%20%5B320%5D.mp3

 

دانلود اهنگ امین رستمی(خداحافظ تو)

www.tak3da-dl.in/download/1391/01/Amin%20Rostami%20-%20Khodahafeze%20Tow%20%5B320%5D.mp3

 

دانلود اهنگ محسن یگانه (تقاص)

 

www.tak3da-dl.in/download/1391/01/Mohsen%20Yeganeh%20-%20Taghas%20%5B320%5D.mp3

 

دانلود اهنگ علی عبدالمالکی(هی تو)و(اون شب)

 

dl.fazmide24.com/Music/Persian%20Pop%20Music/Ali%20Abdolmaleki/Ali%20Abdolmaleki%20-%20Hey%20To%20(Remix)%20%5BFazMide%5D.mp3(هی تو)

 

dl.fazmide24.com/Music/Persian%20Pop%20Music/Ali%20Abdolmaleki/Ali%20Abdolmaleki%20-%20Oun%20Shab%20%5BFazMide%5D.mp3(اون شب)

 

منتظ اهنگ های جدید باشیدحتما دانلود کنید

                             نظر یادتون نره



تاريخ : برچسب:, | | نویسنده : Reza & Ayla

نبودی

امدم نبودی
خانه در تاریکی
انگار خزان در خانه بود
منگریستم در حالی که میگریستم
نبودی تا نگاهم را به لبخند برگردانی
در را زدم نبودی
نبودی تا در را به بهشت رویاهایم باز کنی
ای که تو یک کبوتر کبود بودی
کسی صدا نکرد من ویک در تو خالی
نمی دانستم نبودی و من به در بی کسی ضربه میزنم
صدا زدم بی صدا
چشمم به دنبال تو
ولی تو باز نبودی
چرا؟تو را نمی بینم
متکلم لحضه های من
نبودی  دیارم را مشعوف سازی
نبودی و نخواهی بود
هم اکنون من منم ومن

 



تاريخ : برچسب:, | | نویسنده : Reza & Ayla

خسته ام


خسته ام از مرد و نامرد
خسته ام از کس و بی کسی
از تحقیر های کورکورانه
از حس تنهای خسته ام
خسته از دست دوست
از غریبی از دردا
خسته ام
از به آغوش کشیدن غصه ها
به دار کشیدن ارزو ها
به زنجیر بستن رویا ها
خسته ام
ازخنده های وحم الود
حرف های ناشیانه
ادمای خسته کننده
خسته ام
از کولبار غم به پشت بستن
از به انتهای قصه رسیدن
از بد و بد شانسی خستم
به اقبال شکست سلام کردن خسته ام
دنبال معرفت کشتن
دنبال دوس دار واقعی کشتن خسته ام
من خسته ام از من

 



تاريخ : برچسب:, | | نویسنده : Reza & Ayla

دفتر خاطرات
 
دگر ورق نمی زنم
بار خاطرات چه سنگین است
تو در خاطراتم محفوضی
یک روز به ان ها جان بخشیدی
یک روز ان ها به تو جان باختن
ورق نمی زنم
به پایانی میرسیم که چشیده ام
گل خشک های لابه لای هر ورق چو دل خرد میشود
دفتری که نقش ما دونفر را در زندگی هم
به نقش میکشد
که مرا بس است
اثباتی که یک روز در زندگیت بوده ام
دفتر خاطرات
احساساتم را درک کرد
اشک هایم را بر ورق هایش سپردم
یاد اور روز های با تو
بی تو بودن
ورق نمیزنم تو نیستی
خاطرات نبودنت را یاد اوریست
دفتر خاطراتی که
خالقش تو بودی
دفتری که کنار پنجره
و من بی بهانه نمی توانم از تو بنویسم
بهانه  تو بودی
دفتر خاطراتم وسیعت پایان یک عشق
برای کسانی که عاشق خواهند شد
تو  فانی
خاطرات جاودان

 



تاريخ : برچسب:, | | نویسنده : Reza & Ayla

خو کرده ام

من به بال تر خون
به نگاه های دلگیر
این منم که به سنگ صبوری
به غصه های مندرسی که هر لحضه نو میکنم خو کرده ام
 من به پرواز قو
به ادمک های برفی خو کرده ام
من به دغدغه های بی ابهام
اینده مبهم
که یه کول بار غم را برایم دارد
خو کرده ام
انتظار به من خو کرد
وقتی دوستارانم خود را به باد سپردن
من در دیار دوست به غریبه بودن خو کرده ام
من به تیر در هدف بودن  
به بازیچه بودن خو کرده ام
من به حبس احساسات در سینه به حبس لحضات
خو کرده ام
من به لابلای بی کس ها بی کس شدن
به لابلای تنهای ها تنهاشدن
خو کرده ام
من به بغض مدام  به اشک های سر ریز
خو کرده ام
ولی ادما به دل شکستن

 



تاريخ : برچسب:, | | نویسنده : Reza & Ayla

 

بعضی وقت ها سکــــــوت میکنی چون آنقدررنجیده ای که نمی خواهی حرفی بزنی. بعضی وقت ها سکــــــوت میکنی چون واقعاحرفی واسه گفتن نداری گاه سکــــــوت یه اعتراضه گاهی هم به انتظار اما بیشتر سکــــــوت واسه اینه که هیچ کلمه ای نمی تونه غمی رو که تو در وجودت داری توصیف کنه

  • او به من گفت برو بهانه اش راحتی من بود...آسایش خود بود...خسته شده بود...نمیدانم!! ولی... عهدی که ما بستیم شکستنی نبود.چون مانند عهدهای معمولی این روزگار نبود... این روزگار رسمش شکستن است...ولی عهد ما ازجنس روزگار نبود... اما چیزی که شکستنی بود قلبم بود که..........



تاريخ : برچسب:, | | نویسنده : Reza & Ayla

....
يك...
دو....
سه....
چندين و چند
...
هر چقدر مي شمارم خوابم نمي برد
من اين ستاره هاي خيالي را
كه از سقف اتاقم
تا بينهايت خاطرات تو جاري است
....
يادش بخير
وقتي بودي
نيازي به شمردن ستاره ها نبود
اصلا يادم نيست
ستاره اي بود يا نبود
هر چه بود شيرين بود
حتي بي خوابي بدون شمردن ستاره ها.




تاريخ : برچسب:, | | نویسنده : Reza & Ayla

روزگارانی میرسد از راه

روزگارانی سیاه

روزگارانی که در ان هنگام

می فتد پا از گام

روزگارانی که در  آن هنگام؛اسب چو بین سیاه

از پس کوه خم خم

همچو باران نم نم؛با خیالی ازغم

خبر مرگ مرا میارد

با گل غم از شرم

روی گلدان دلت میکارد

من چه میدانم آه

که به هنگام طلوع خو رشید

یا به هنگام غروب

خبر  مرگ مرا می آرد

آه؛ از دل به لبت می آرد

من چه میدانم آه

که چه فصلی باشد

شاید ایام بهار ؛یاکه در کو چ خزان

روزی پر از باران ؛یا که باشد طو فان

خبر مرگ مرا می آرد

روی دیوار و در ات عطر غم می پاشد

من اگر میمیرم ؛من اگر میپوسم

دست من خالی نیست؛غم من با قی نیست

بتو سو گند هیهات

بتو سو گند مادر ؛بتو سو گند خواهر ؛و بتو ای کو دک وا مانده من

یاد من خواهد مانددر دل تو غزل خاطره را

آنطرف دو رترک؛تو نظر خواهی کرد

و کمی دیر ترک؛از پس پرده اشک

عکس بیجان مرا خواهی دید

آری لبخند مرا خواهی دید

و نگاه سردم به نگاه تو گره خواهد خورد

غم دل خواهد گفت

پای ساعت ناگاه ؛سر ساعت آنگاه ازصدا خواهد ماند

از صدای تک تک

و بدهلیز دلت تک تک پای مرا خواهد کشت

آری لبخند مرا خواهد کشت!!!

انتظاری که تو داری امروز

تمام خواهد شد ؛تن من منتظر فصل خزان خواهد شد

آرزو میدارم؛تو بیائی  از راه  تو بیائی نا گاه

و تو آیی تنها

بر سر سنگ مزارم ایستی

و تو از روی نیاز آنجا ایستی به نماز

و تو آهسته در زیر لبت

بخدایم گو ئی

پس بده جان مرا

هم تو مژگان مرا

لحظاتی دیری منتظر میمانی

که تو گو ئی شاید پشت در  میمانی و بحالت افسوس

من نخواهم امد

من نخواهم آمد؛اری من نابودم

من نبودم ؟

بو دم....



تاريخ : برچسب:, | | نویسنده : Reza & Ayla


در آن هنگام که می گردد نفس در سینه ها خاموش

 

نمی خواهم کسی از مردن من با خبر گردد

 

نمی خواهم پدر برهم نهد چشمان بازم را

 

نمی خواهم که مادر سختی جان کندنم بیند

 

ولی ای دوست

 

اگر روزی رفیقی مهربان آمد

 

زتو پرسید فلانی کو...؟؟!

 

بگو در سنگر ناکامی و حسرت بسی جان داد

 

ولی تا لحظه آخر چنین می گفت:

 

امید من .............بود

غریبه


 


 



تاريخ : برچسب:, | | نویسنده : Reza & Ayla

بعد از مرگم مرا در دورترین غروب خاطراتت هم نخواهی دید...

منی را که هر نفس با یادت اندیشیدم

 و هر لحظه بی آنکه تو بدانی

 برایت آرزوی بهترین ها را کردم...

بعد از مرگم نامم را در ذهنت تداعی نخواهی کرد..

.نامی که برایت بیگانه بود اما در کنارت بود...

.بی آنکه خود خواهان آن باشی...

بعد از مرگم چشمانم را روی کاغذ نخواهی کشید...

چشمانی که همواره به خاطر غم ها و شادی هایت بارانی بود و می درخشید

 هنگام دیدن چشمانت....

بعد از مرگم گرمای دستانم را  حس نخواهی کرد..

.دستانی که روز وشب رو به آسمان برای لبخندت دعا می کردند...

بعد از مرگم صدایم را نخواهی شنید....

صدایی که گرچه از غم پر بود اما شنیده می شد

 تا بگوید

:"دوستت دارم"

بعد از مرگم خوابم را نخواهی دید....

خوابی که شاید دیدنش برای من آرزویم بود

و امید چشم بر هم گذاشتنم....

بعد از مرگم رد پایم را پیدا نخواهی کرد...

رد پایی که همواره سکوت شب را می شکست

تا مطمئن شود تو در آرامش خواهی بود....

بعد از مرگم باغچه ی گل های رزم را نخواهی دید...

.باغچه ی گل رزی که هر روز مزین کننده ی گلدان اتاقت بود...

بعد از مرگم نامه های ناتمامم را نخواهی خواند...

.نامه هایی که سراسر شوق از تو نوشتن بود...

بعد از مرگم تو حتی قبرم را نخواهی شناخت...

.تویی که حتی روی قبرم از تو نوشتم...

.نوشتم:"دوستت دارم"

و

 نوشتم:"تو نیز دوستم بدار"

بعد از مرگم تو در بی خبری خواهی بود....

روزی به خاک بر می گردم

 سال هاست مرده ام و فراموش شده ام...

روزی که ره گذری غریبه

 گردنبندی روی زمین پیدا خواهد کرد که نام تو روی آن حک شده است...

ناگزیر گردنبند را خاک خواهد کرد...

قبر را روی آن قرار خواهد داد...

روی تپه ای که دور از شهر است

 و تو حتی در خیالت هم آن تپه را تصور نخواهی کرد...

آن روز هوا بارانی ست و من می ترسم

 که مبادا تو در جایی باشی که خیس شوی و چتری در دستانت نباشد...

.من که به باران و خیس شدن از آن عادت کرده ام... .

به راستی بعد از مرگم فراموش خواهم شد...

بعد از مرگم  چه کسی

فانوس به دست بر سر قبرم برایم فاتحه می خواند؟


بعد از مرگم چه کسی

با اشک چشمانش غبار بر قبرم را می شوید؟

بعد از مرگم چه کسی

گیتار به دست آوازه رفتنم را می خواند؟

بعد از مرگم چه کسی

برای نبودنم بی تاب و نا آرام میشود؟

بعد از مرگم چه کسی

به یاده سوختن دلم لحظه ای یاد می کند مرا؟

بعد از مرگم چه کسی … ؟!



تاريخ : برچسب:, | | نویسنده : Reza & Ayla

باز باران ٬ با ترانه میخورد بر بام خانه

خانه ام کو ؟ خانه ات کو؟ آن دل دیوانه ات کو؟

روزهای کودکی کو؟ فصل خوب سادگی کو؟

یادت آید روز باران ، گردش یک روز دیرین؟

پس چه شد دیگر ٬کجا رفت؟ خاطرات خوب و رنگین

در پس آن کوی بن بست، در دل تو٬ آرزو هست؟

کودک خوشحال دیروز، غرق در غمهای امروز

یاد باران رفته از یاد ، آرزوها رفته بر باد

باز باران٬ باز باران میخورد بر بام خانه

بی ترانه ٬ بی بهانه شایدم٬ گم کرده خانه



صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد
  • روزمره
  • چاله