تاريخ : برچسب:, | | نویسنده :

ساعتها زیر دوش می نشینی


به کاشی های حمام خیره می شوی..
 

غذایت را سرد می خوری !!
 

 
ناهار ها نصفه شب 
 

 


صبحانه را شام!

لباسهایت دیگر به تو نمی آیند 
 

 


همه را قیچی می زنی!

ساعتها به یک آهنگ تکراری گوش می کنی
 

 


و هیچ وقت آهنگی  را حفظ نمی شوی!

شبها علامت سوالهای فکرت را می شماری 
 

 


تا خوابت ببرد!
 

تنهائی از تو آدمی میسازد که دیگر شبیه آدم نیست...
 


 



تاريخ : برچسب:, | | نویسنده : Reza & Ayla

درد دل

درد ها بر دل همچو غبار


بی ان که کسی بر ان دستی کشد


دربر گیرنده درد ها


شده کاغذ های کنار پنجره


من با درد دل مانده ام


درد ها همچو برگ های پاییزی


انباشته رو هم


هر کس از روی انها چه ساده می گذرد


چو این که صدای خرد شدنش را دوس دارد


درد هادر دل


همچو خوره به جانم


عذابم میدهد


زجری نا پیوسته


که اکنون به من پیوسته


این گونه باشد


با من خواهد ماند


همچو یک دوست


اگر دوستی نباشد ان را دوا کند


او دوستیست برایم


در لحضه های اجیم از درد دل


 



  • روزمره
  • چاله