نبودی
امدم نبودی
خانه در تاریکی
انگار خزان در خانه بود
منگریستم در حالی که میگریستم
نبودی تا نگاهم را به لبخند برگردانی
در را زدم نبودی
نبودی تا در را به بهشت رویاهایم باز کنی
ای که تو یک کبوتر کبود بودی
کسی صدا نکرد من ویک در تو خالی
نمی دانستم نبودی و من به در بی کسی ضربه میزنم
صدا زدم بی صدا
چشمم به دنبال تو
ولی تو باز نبودی
چرا؟تو را نمی بینم
متکلم لحضه های من
نبودی دیارم را مشعوف سازی
نبودی و نخواهی بود
هم اکنون من منم ومن
نظرات شما عزیزان:
.: Weblog Themes By Pichak :.